اما شجاعت و ایثاری که ارمغان آن روزها بود هنوز هم در خون نیروهای مسلح ایران جریان دارد و هر از چند گاهی اخباری از این رشادت ها به گوش می رسد. این بار سرهنگ شهریار سلیمانی فرد فرمانده گردان 363 از تیپ مستقل شهید قهرمان همدان مصداق این موضوع است.
او که در حال آموزش پرتاب نارنجک دستی به افراد گردانش بود، آنگاه که نوبت به یک استوار می رسد و ناگهان این فرد به علت ترس فراوان نارنجک ضامن کشیده شده را از دستش به زمین می اندازد، شجاعتی مثال زدنی از خود بروز می دهد.
سرهنگ سلیمانی فرد در تشریح این اتفاق می گوید: به محض آنکه نارنجک به زمین افتاد و به طرف افرادی که آن طرف تر درون چاله ای مخصوص پناه گرفته بودند، غلتید سریعا وارد عمل شده و با یک ضربه محکم، آن استوار را به درون چاله پرتاب کردم.
"می دانستم که اگر نارنجک منفجر شود، حداقل 5 نفر کشته و زخمی می شوند، لذا پس از ضربه به استوار، نارنجک را برداشتم تا به آن طرف تر پرتاب کنم، ولی دیگر دیر شده بود و نارنجک در دستانم منفجر شد."
به گفته شاهدان، حالت بدن این فرمانده شجاع و مجرب به هنگام برداشتن نارنجک به نحوی بود که به هیچ کس ترکشی اصابت نکرد و زنده ماندن خودش هم چیزی شبیه معجزه بود. سرهنگ سلیمانی فرد می گوید: "اولین بار نبود که با نارنجک کار می کردم و با تجربیاتی که در این زمینه داشتم، تصور می کردم که در زمان انفجار، حداقل یک دست و یک پایم قطع شده اند. اصلا مگر می شود نارنجک در دست کسی منفجر شود ولی دستش قطع نشود؟ اینها همه لطف الهی بود، وگرنه زنده نمی ماندم".
سرهنگ سلیمانی فرد پیش از حادثه
پس از جراحت های وارد شده به سرهنگ سلیمانی فرد، او را به بیمارستان همدان منتقل کردند، ولی تجهیزات لازم برای عمل و درمان او وجود نداشت وخیلی سریع او به بیمارستان خانواده در تهران منتقل شد و تحت مداوا قرار گرفت. در همان اولین ساعات بستری شدن سرهنگ در بیمارستان، امیر پوردستان فرمانده نیروی زمینی ارتش و معاونانش در کنار او حاضر شدند. پزشکان درباره شدت جراحات به سرهنگ سلیمانی فرد می گویند که دست راست و چپش آسیب دیده، پای چپ وی به شدت مصدوم است و چشم راست او هم بینایی خود را از دست داده.
سرهنگ سلیمانی فرد در جنگ تحمیلی نیز حضور داشته و درباره یکی از خاطرات خود در جنگ می گوید: غیر از این اتفاق اخیر، خداوند جان من را یک بار دیگر نیز نجات داد. در یکی از روزهای دوران دفاع مقدس، نماز می خواندم که بمباران عراقی ها شروع شد. اولین خمپاره در چند متری سنگر منفجر شد و وقتی نمازم تمام شد، سریع پناه گرفتم. خمپاره دوم دقیقا همان جایی که من در آن نماز خواندم اصابت کرد و برای آن معجزه، خدا را شاکرم".